منم مرد خفت کش؟!
امروز پیش خودم حساب می کردم برای من اول ماه و آخر ماه وجود ندارد. همیشه ی خدا وضع مالی ام خراب بوده و مایحتاج خودم و زن و بچه را به هزار مصیبت تهیه و تدارک دیده ام . به عبارتی این بی پولی با خون من عجین شده و دست از سرم برنمی دارد. البته همیشه سعی و تلاشم را کرده ام اما نمی دانم چرا به جایی نمی رسم. از صبح می آیم درمغاز ه ی کوفتی تا آخر شب ،اما همیشه خدا لنگ می زنیم .
امشب عیال محترم سکه یک پول مان کرد . برای عصرانه هیچ چیز دندان گیری در خانه پیدا نمی شد و مجبور شدیم متوسل شویم به کیک و کلوچه ی سوپری سر کوچه . چای را که دم کشیده بود درون لیوان ریختم و با کیک و کلوچه خدمت عیال که تازه از سر سجاده بلند شده بود رسیدم . اما خانم محل سگ هم نگذاشت و گفت آب خورده ام و چایی نمی خورم . بعد شال و کلاه کرد و پسرمان را برداشت تا سری به منزل مادر جانشان بزند . قبل از اینکه برود از نیش و کنایه های بسیار در مورد بی عرضه بودن و اینکه نشستی به دست مردم نگاه می کنی و ... بی نصیبمان نگذاشت .
و چیزی که فکر می کنم بیش از همه چیز آزارش می دهد، موضوع مطالعه ی من است که به هیچ سرانجامی از نگاه او نرسیده و نمی رسد . در بین کنایه امروزش این سوال هم بود : « آخه این خرخونی ها به چه درد می خوره وقتی هزار تومن از توش در نمیاد ؟! »
امروز دوباره حرف هایش فکری ام کرد . چند ماهی ست که درآمد عیال از بنده بیشتر شده ، او در حال پیشرفت است و من در حال در جا زدن . این همه مدت ـ دوازده سال ـ که از زندگی مشترک مان گذشته تمام در آمد من صرف خورد و خوراک و تفریح و مسافرت ، نگهداری و سرویس ماشین مان که هر دو از آن استفاده می کنیم و هر چیز مصرفی شده و نتوانسته ام کالا و جنسی که جلوی چشم باشد به خانه بیاورم و اما او در این اواخر ماشین لباسشویی و سرویس خواب برای خانه گرفته . و روزگار من بخت برگشته ای که حتی پول اینترنت و تلفنِ خانه و همراهش را هم می پردازم سیاه شده است . چرا ؟ چون خانم اقساط وسایل خانه را خریده و پرداخت کرده است .
مخلص کلام می خواستم بگویم آدم بی پول باید خفت و خواری بکشد . حتی از دست زنش . نمی دانم چرا اینطور شده . شاید حق با او باشد بنده خدا تقصیر ندارد . دور اطراف مان همه صاحب خانه و زندگی شده اند و ما همانطور در حال در جا زدنیم . و این طور که پیداست این خفت کشیدن با من همراه ...