کارناوال رزیه

یادداشت های روزانه . در خواندن اراجیف بنده خطر ابتلا به افسردگی وجود دارد . لطفن مراقب سلامت روانی خود باشید!

کارناوال رزیه

یادداشت های روزانه . در خواندن اراجیف بنده خطر ابتلا به افسردگی وجود دارد . لطفن مراقب سلامت روانی خود باشید!

یادداشت هایی همراه با غرغر و شکوه و گلایه
... تب و هذیان
و جیغ و جادوی کلمات
و گاهی شادی هایی که این روزها دور از دسترس اند .
آدم های این جا آمیخته ای از تخیل و واقعیت اند .
گفته ها و شنیده ها و مشاهدات نویسنده که آن هذیانی که پیشتر گفتم روی بازتاب آن ها موثرند .

طبقه بندی موضوعی
پیوندهای روزانه

زن چه می خواهد ؟ ...

جمعه, ۲۲ اسفند ۱۳۹۳، ۰۸:۴۴ ب.ظ

  دیگر به هیچ چیز علاقه ندارم .نه! شاید باید این طور بگویم که علاقه ام به زندگی کمتر شده و همین باعث شده که به خیلی از مسائل علاقه ای نشان ندهم . دوست ندارم آیه ی یاس بخوانم . اما قرار بوده که از درد دل ها و از ورم معده و کوفت و زهرمار و هزار و یک هذیان و تلخی و شیرینی روزگارم در این جا بنویسم . از این که در میان خانواده کم کم جایگاهم را از دست داده ام . از این که به هواداری زن ام به خیلی از خواسته هایم پشت پا زده ام . از این که برای راحتی آن ها مهاجرت کرده ام و موقعیت خوب شغلی ام را از دست داده ام و حالا در موقعیتی قرار گرفته ام که خیلی ها از من دوری می کنند. خانواده ام به خانه ام نمی آیند. به من زنگ نمی زنند و حال و احوالی نمی پرسند. نه اینکه کور و کر باشم و آن قدر بی وجدان که به اشتباه های خودم پی نبرده باشم .اما روزهای خوبی را از دست داده ام که دیگر برنمی گردند.

  چه می دانم . زن رخت و لباس می خواهد . گشت و گذار و تفریح می خواهد . زن مهمانی و سور و سات می خواهد . خانه ی پدر می خواهد.

  قبلن هم در این مورد نوشته بودم . اما اینکه صبح تا شب زحمت بکشی و کسی قدر نداند وامصیبت ! ... روزهایی می شود که آرزوی مرگ می کنم . اما تنها کسی که می دانم دلتنگش خواهم شد پسرم است . پسری که به اندازه ی خودم احساساتی است . و هیچ وقت دوست نداشتم که این خصوصیات دلرحمی و از خودگذشتگی اش به من برود . وقتی برمی گردم به گذشته نگاه می کنم . وقتی کارهایی کرده ام که باعث عقب افتادگی ام شده ... دوست ندارم پسرم مثل من باشد .

  الان به جایی رسیده ام که زن ام از من می خواهد پول دربیاورم . فقط و فقط پول . از هر کجا و هرطور شده . زنم ماشین مدل بالا دوست دارد. سفر کردن را دوست دارد . لباس برند دوست دارد و ...

  و من در این میان قهوه و کتاب و مرگ را دوست دارم .

  انگار هیچ وجه اشتراکی بین من و خانواده ام نیست و آن ها چیزهایی را دوست دارند که من دوست ندارم و یا کمتر دوست دارم . من دیگر خودم را هم دوست ندارم ...

.

.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۱۲/۲۲
مهران مهرگان

نظرات  (۳)

۲۲ اسفند ۹۳ ، ۲۰:۵۲ ❤ ۞ ДtěԲéկ ۞ ❤ ...
زن چ چیز نمیخواهد؟
چرا زندگی گاهی شبیه منجلابی میشه که همه رو تو خودش درگیر میکنه... :( 
هم اون حق داره هم شما گناه ...
پاسخ:
واقعن گل گفتی ! اون حق داره . فقط شانسش گلاب به روتون ...
اومده بودم اینجا کلی خاطره کتابی و مرغی بخوونم
شما که خیلی قوی بودید!
نا امید نشید
روزهای سخت میگذره!
پاسخ:
سلام
عذرخواهی می کنم . رو سیاهم ببخشید !

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">