یک روز مهوع
شنبه, ۷ آذر ۱۳۹۴، ۱۱:۵۹ ب.ظ
امروز صبح قضیه ای پیش آمد که اگر خدا بخواهد کار مرغ فروشی را می بوسم و می گذارم کنار. هنوز برای آینده ی کاریم تصمیمی نگرفته ام و این نامهربان همسر را نگران کرده. از صبح که با ناراحتی از مغازه آمدم بیرون، جواب تلفن های صاحب کارم را نداده ام. دیگر واقعن از وضعیتی که به مغازه حاکمِ حالم به هم می خورد و توان ادامه را ندارم.
۹۴/۰۹/۰۷