مدت هاست که به کارم در مرغ فروشی فکر می کنم . به اصطلاحاتی که بین مشتری و من فروشنده رد و بدل می شود . به کلماتی که گاه عرق شرم به پیشانی ام می نشاند و خجالت زده ام می کند و گاه ... لعنت خدا بر شیطان وسوسه کننده !. پیش خودم فکر می کردم ای کاش ارشاد یک فکری هم به حال این صنف می کرد. مثل کتاب هایی که ماه ها در ممیزی خاک می خورد و با اصلاحیه و هزار فوت و فن سر آخر پاک و مطهر و شسته رفته بیرون می آید. کاش گفته ی مشتری های ما را هم اصلاح می کرد تا ما از صبح تا شب از همشیره ها نشنویم :
ـ «آقا مهران رون تازه داری ؟ ... آقا سینه کبابی برام درست کن ! ... آقا دو تا رون به من بدید ... آقا سینه هاش درشت باشن ، اینا ریزه ... آقا جیگر داری ؟ ... آقا به من دل بدید لطفن ! ... آقا سینه رو برام قاچش کن ! ...»
و یا این آخری که خانمی سفارش خروس داده بود و روز بعد که برای بردنش آمد گیر داده بود و سوال می کرد : « آقا از کجا معلوم می شه این خروسه ؟ » و من بیچاره با هر لطایف الحیلی بود دست به سرش کرده و در جواب گفتم : « خانم یه عمر کارمون همینه . باید کار کرده باشی تا بشناسی ! »
و گاه برق شیطنتی که با چشم و ابرو بالا انداختن مشتری طناز همراه است ... و باز به خدا پناه می برم از شر شیطان وسوسه کننده ... . واقعن باید مهربان همسر نگران حال من باشد و نسخه ی جامع و کاملی برای احوال روحی روانی من بپیچد . تا ببینیم ارشاد محترم چه فکری به حال این صنف می کند .
فکر می کنم با این اوصاف تمام جواز کسب های این صنف خمیر شود !