کارناوال رزیه

یادداشت های روزانه . در خواندن اراجیف بنده خطر ابتلا به افسردگی وجود دارد . لطفن مراقب سلامت روانی خود باشید!

کارناوال رزیه

یادداشت های روزانه . در خواندن اراجیف بنده خطر ابتلا به افسردگی وجود دارد . لطفن مراقب سلامت روانی خود باشید!

یادداشت هایی همراه با غرغر و شکوه و گلایه
... تب و هذیان
و جیغ و جادوی کلمات
و گاهی شادی هایی که این روزها دور از دسترس اند .
آدم های این جا آمیخته ای از تخیل و واقعیت اند .
گفته ها و شنیده ها و مشاهدات نویسنده که آن هذیانی که پیشتر گفتم روی بازتاب آن ها موثرند .

طبقه بندی موضوعی
پیوندهای روزانه

۲ مطلب در بهمن ۱۳۹۴ ثبت شده است

  خیلی سعی می کنم توی زندگی مشترک مان که جای مادیات خالیِ و انگار نمی خواهد رو به بهبود برود لااقل مهربانی و صمیمیت بیشتری بین مان باشد ولی مثل اینکه وقتی پول نیست هیچ چیز دیگر هم نیست.

  عیال دو سه روزی با دوستانی که وضعیت مالی فوق العاده ای دارند همسفر و مهمان یکی از دوستان متمول دیگرشان بودند. امشب بعد از چند روز چشم انتظاری از راه رسید. از همان ابتدا انگار من مسافرت و گردش بودم و او بی پول و مفلس در خانه نشسته بوده طوری برخورد کرد که همه ی حال و احوالم برای شادی دیدارش بهم ریخت. برخورد بدش آنقدر اعصابم را بهم ریخت که از خانه بیرون رفتم تا لااقل کمی آرام بشوم. همینطور که در شهر قدم می زدم حس می کردم تعادل درستی ندارم. افکار مالیخولیای بر سرم آوار شده بودند. مدت زیادی پیاده روی کردم و به خانه برگشتم. امروز تنهایی خیلی آزارم داده بود. حس می کنم دور و اطرافم کسی را ندارم. زنم که قرار بود در سختی ها همدل وهمراه هم باشیم دیگر صبرش تمام شده و انگار مسیر مالی اش را از من جدا کرده. هیچ وقت از میزان دریافتی اش سوال نکرده ام. اما این روزها همه چیز را از من مخفی می کند. لباس خریدن و طلا خریدن و ... در وضعیتی نیستم که کمکش کنم ولی با تمام مشکلاتی که دارم چیزی از او طلب نکرده ام.

 وقتی به یاد قرار امروزم با یکی از دوستان می افتم که کنسل شد حالم گرفته می شود. قرار بود در کافه ای دنج صبحانه ی ساده ای بخوریم و از کوه و کتاب و ... حرف بزنیم . اما بخاطر اینکه جیبم خالی بود بی خیال شدم. درعوض ظهر به خاطر زنم که در مسافرت پول کم آورده بود مجبور شدم از صاحبکارم پول قرض کنم و برای او حواله کنم . 

  خیلی سخت است یکی را دوست داشته باشی و ببینی او روز به روز از تو دورتر می شود. کسی را که علاقه ی وافری به مادیات و گردش و خرج کردن دارد نمی شود با دست و جیب خالی راضی نگه داشت ...

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۹۴ ، ۰۱:۰۰
مهران مهرگان

  هنوز ازجواب درخواستی که برای تسهیلات مالی داده ام خبری نیست. نمی دانم اصلن به موضوع و طرحی که ارائه کرده ام ترتیب اثر می دهند یا نه ؟ چیز خاص و پیچیده ای نیست . یک کار تو حوزه ی صنایع دستی که نیاز به ابزار و مواد اولیه دارد. این ماه به خاطر عقد کنان داداشم نشد که برای تهیه ی ابزار هزینه کنم. کلی هم برای خرید لباس و کادو قرض گرفته ام که باید تا قبل از عید برگردانم. با این حال نگران مراسم عقدکنانم. هدیه ام درخور داداشم نیست ولی برای همان مقدار هم دچار مشکل شدم. امیدوارم زندگی خوبی در پیش داشته باشند. خانواده ی همسرش خانواده ی خوب و فهمیده ای هستند. تمام شرایط داماد و خواسته های دخترشان را قبول کرده اند که ازدواج شان ساده و بدون تشریفات و هزینه ی اضافه برگزار شود. عقد و عروسی را با تعداد محدودی و یک جا خلاصه کرده اند. امیدوارم جشن به خوبی برگزار شود.

  برای خودم چیزی نخریدم. همان لباس هایی که داشتم. امشب تا دیر وقت در حال اتو کردن پیرهن و شلوارم بودم. و کمی هم وقت گذاشتم برای گره زدن کروات. سال هاست که گره نزده ام و فراموش کرده بودم.

  سال نود چهار رو به پایان است. یازده ماهی که به سختی گذشت. امیدوارم نود و پنج گشایشی در کارها پیش بیاید و سر و سامانی بگیریم .

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۴ ، ۰۱:۳۵
مهران مهرگان