دیروز با دیدن مستندی از احد عظیم زاده ـ منظورم زندگی احد عظیم زاده ای که بزرگترین صادرکننده ی فرش ایران است ـ تحت تاثیر قرار گرفتم. مستندی از زندگی او و روایت خود او از دوران طفولیت و مصائبی که با آن دست به گریبان بوده تا اکنون که خودش یک پاغول صنعت فرش است.
از ورشکستگی اش در میانه ی راه گفت، آن زمان که کل سرمایه اش را در معامله ای بالا می کشند و او آنقدر مستاصل می شود که می خواسته ماشینی تهیه کرده و به مسافرکشی بپردازد. با همه ی گرفتاری و دلتنگی رو به مشهدالرضا می نهد و درخواست یاری و مدد از سلطان ابالحسن علی بن موسی الرضا می نماید. و در ادامه و بازگشت از سفر معنوی چندی نمی گذرد که حاجت روا شده و بخت دوباره به او رو می آورد.
غرض از این همه روده درازی می خواستم بگویم چقدر دلم می خواهد چند روزی یکه و تنها رو بگذارم به سمت مشهد و بروم به پابوس سلطان غریب نواز ...