راننده اتوبوس از همان لحظه ی اول حرکت شروع کرد به گاز دادن. توی سر پایینی بعد از پل چنان سریع بود که جیغ زن ها از انتهای اتوبوس رفت هوا. تا به حال چنین حرکتی از راننده ها ندیده بودم. آنقدر شل بودند که وقتی عجله داشتی همیشه دیر به سر قرار می رسیدی . پدر و پسر هر کدام یک پیتزا خورده بودیم و با شکم سیر و کیفور لم داده بودیم به صندلی با این همه هیجانِ سرعت حال می کردیم . البته اعتراض ها زیاد شد و راننده مجبور شد پایش را از روی پدال گاز بردارد. و ما ماندیم و آدرنالین هایی که بی مصرف افتاد !!!