چگونه سلامی دوباره را انتظار بکشم ؟!
شنبه, ۱۴ دی ۱۳۹۲، ۰۸:۲۰ ب.ظ
می گویند به ماه منگر، با ستارگان منشین ، به استقبال نسیم مرو ، در آغوش شب ترانه مخوان . به کرم های شب تاب سلام مگو !
عزیز! مرا با سنگ می زنند .
عزیز! من مستحق نوازش سنگ ها نیستم ...
باشد ! اگر تو بگویی به جان می خرم و سنگ می شوم . اصلن تو بفرما ! ... سنگ می شوم .
عزیز! اولین بار که مرا دشنام دادند در میان حیاط خانه ی ما لانه ی چلچله ای یافته بودند، در فصلی سرد .
و جرم نابخشودنی ام انتظار بازگشت چلچله ها بود . عزیز! مگر من چه کرده بودم که مرا سنگ خواستی و خاموش ! گناه کرده یا ناکرده ای بود آیا ؟
چگونه به چلچله هایی که از فراز این تن سنگی می گذرند بگویم قلبی برای بازگشت شان می تپد ؟
چگونه اشک ؟...
چگونه آه ؟...
چگونه سلامی دوباره را انتظار بکشم ؟!
۹۲/۱۰/۱۴