توالتی که می شود تاخت زد ...
امروز به این موضوع فکر می کردم من و عیال شور همه چیز را در آورده ایم . او روز تعطیل و غیر تعطیل ندارد و در اولین فرصتی که بین پخت و پز بعد از کار اداری گیر بیاورد با جاروبرقی و دستمال می افتد به جان خانه . این موضوع گاهی بیش از سه بار در هفته رخ می دهد و این جدا از برنامه های شستشوی توالت و حمام است که گلاب به روی تان آنقدر تمیز و سفید است که می شود با آشپزخانه ی خیلی ها تاخت زد . و خیلی راحت و مصرانه با وسواس های بی جایش می رود روی اعصابم .
از طرف دیگر مطالعه و وبگردی من هم برای او قابل تحمل نیست . اصلن برایش قابل هضم نیست در کنار کسی که به دنبال هنر و ادبیات است و سرش دائم در میان کتاب و نوشتن است آینده ای آس و پاس خواهد داشت زندگی کند . بنده ی خدا واقعن عذاب می کشد وقتی گذرمان به خانه دوست و فامیلی بیفتد صاحب خانه و تشکیلات هستند تا چند روز آب خوش از گلوی من پایین نمی رود . چقدر از دست من شاکی و گله مند است خدا می داند . می دانم دل پری دارد .
خلاصه ما سوای این مثل ایم که می گویند : « خدا در و تخته را با هم جور کرده است » و به جز نکات ریزی و قابل چشم پوشی وجه مشترکی نداریم . و اینکه چطور در کنار هم زندگی می کنیم باید صد سالی تحمل کرد و دید !!!