آسمان چه رنگ است ؟
آسمان ابری است و فضای شهر دلگیر. صبح توی مسیرم به محل کار به این موضوع فکر می کردم اگر من عیال در آمدمان را مدیریت کنیم کمتر به مشکل برمی خوریم و این همه فشار بی پولی را تحمل نمی کنیم. اما یک سری کارها و تصمیمات و هزینه هایی که انجام می دهد اصلن روی زمانبندی درست نیست . البته روی ضروریت تهیه و خرید آن ها بحثی نیست ولی به الویت بندی آن ها دقت نمی کند و حدود هشتاد درصد دریافتی مان صرف پرداخت اقساطی می کنیم که کمرمان را شکسته است. همیشه از وضعیت در آمد من گله دارد و بارها تهدیدم کرده که دیگر از این نوع زندگی خسته شده و ... یکی دو بار از او خواستم که اصلن من هزینه ها را به خودت می سپارم و کل حقوقم را هم می دهم دست خودت و من تا آخر ماه با اندک درآمد جانبی که با اتومبیلم دارم سر می کنم اما قبول نکرد. یک جورهایی دوست ندارد من وارد مسائل مالی اش شوم. درحالیکه بارها برای برخی خریدها و هزینه ها گفته که من تقبل می کنم ولی موعد پرداخت فراموش کرده و من مجبور بودم از هزینه ی بقیه نیازهای اساسی بزنم و یا اقساطم به تعویق بیفتد.
دیشب به فکر این بودم با پولی که تهیه کرده بودم کمی گوشت و برنج بخرم اما مجبور شدم برای شام از بیرون غذا تهیه کنم ....
خدایا ما به سر عقل بیاور !