بیشتر استراحت کن !
دیشب حاجی خیلی اصرار داشت نیاز نیست صبح ها خیلی زود در مغازه باشم . و گفت : بهتر است دیرتر بروم و استراحت کنم . خدا می داند چه برنامه ای دارد. هر چند این روزها انگار یک جورهایی در میان خانواده اش بویی از موضوع مکالمات بی وقفه ی او با نشمه اش برده اند اما با این حال این روند مکالمه ی تهوع آورش در حضور من ادامه دارد و گاهی باعث ناراحتی عصبی ام می شود. این روزها با فرد مخاطب اش به رفت و آمدهای سوپری بغل دست هم اشاره می شود و آمار ورود و خروج او را گزارش می کند. خلاصه این موضوع بیشتر باکنجکاوی ام شده که این دو نفر که با هم قهراند چه رابطه و مشکلاتی در گذشته داشته اند. در حالیکه آقای سوپری اهمیتی به بود و نبود حاجی نمی دهد اما او این بنده ی خدا را می پاید. قبل تر ها نوشته بودم که جلوی در ورودی و یک سمت یخچال را آینه قدی زدیم و گفتم به مرور زمان فهمیدم که برای دید زدن مغازه ی مجاور بوده . آقای سوپری هم برای کور کردن دید حاجی مجبور شده پرده ای عمودی آویزان کند تا از این فضولی ها در امان باشد ولی هنوز قصه ادامه دارد .هر چه هست پای زنی باید در میان باشد.