پای گاز ایستاده ام . بالای سر سیب زمینی هایی که میان حباب های روغن داغ شناورند. در کنار ماهیتابه ی سیب زمینی دو قوطی ماهی تن هم درون قابلمه ی کوچکی که تا کمر پر از آب کرده ام غوطه خورده اند . روی قوطی نوشته باید قبل از مصرف بیست دقیقه در آب جوشاند شود . اطاعت امر می کنم . به خاطر ترس از مسمومیت و مثل گربه ای که بالای سر تُنگ ماهی ایستاده باشد چشم می دوزم به ماهی ها . در شان آسان باز شو است می ترسم در حرارت بالا بترکند. صدای عادل توی هال پیچیده . بازی فینال را گزارش می کند . بین کره و استرالیای میزبان . در بین کره ای ها اسم یکی شان عجیب روی مغزم است . وقتی عادل " چادوری" " چادوری " می کند فکر می کنم کسی با چادر داخل زمین شده و پا به توپ و با سرعت مهار نشدنی در حال حمله به سمت دروازه استرالیاست . در بین فریادهای عادل در دقیقه ی نود و یک کره گل مساوی را می زند و کار می کشد به وقت های اضافه .