سر و کله ام شده شبیه سر و کله ی نقی معمولی . این را وقتی متوجه شدم که امشب نقی را سوار موتور وسپا دیدم . از پشت سر . پسِ کله اش خلوت بود. درست مثل کله ی خودم . خلوتِ خلوت . چند وقت دیگر شبیه نقی و ارسطو قبل از اصلاح شان در قسمت های اول سریال می شوم . انگار که از جنگل فرار کرده باشم . این روزها چقدر پول لازم شده ام . کاش یک پولی از جایی برسد و سری به آرایشگاه بزنم و سر و رویی صفا بدهم . خدایا خودت می دانی که چقدر از هپلی بودن متنفرم . خدایا مددی ! تو که یار گرمابه و گلستان بودی ؟!
.
.