اما خوش گذشت ....
شنبه, ۱۴ شهریور ۱۳۹۴، ۱۱:۱۸ ب.ظ
آخر هفته بود. پیشنهاد وسوسه ای داد. از همان هایی که اراده ام را متزلزل می کند. گفت : « کمی قرض می کنم و سر ماه خودم اون مبلغ رو پس می دم . بیا بریم مسافرت ! » همین هم باعث شد جواب مثبت بدهم و ساعتی از نیمه شب گذشته بود حرکت کردیم. به اتفاق خانواده ی یکی از دوستان . بعد از دو روز به خانه برگشتیم . دوباره هر دو مان مفلس و بی پول بودیم . به زحمت پول نان و چند عدد تخم مرغ توی جیب های من و کیف او پیدا می شد. اما خوش گذشت ... خوش گذشت ...
۹۴/۰۶/۱۴